۱. بابا خیلی مظلوم و آروم بود. خیلی. 
منم همیشه سعی کردم مظلوم و آروم باشم، ولی نمیدونم چرا؟ میگن که نشد که باشی :-)) سال ۸۱ که بابا با ماشین تصادف کرد و یه موتوری، از پشت بهمون زد و موتوریه افتاد و مرد، فقط یه روز از بیمه ماشین گذشته بود! و اونموقع ها پیام و سایت و اینا نبود که مدام بهت یاداوری بکنه و آنلاین، بیمتو تمدید بکنی. تموم شدن بیمه یه طرف، داستان کروکی کشیدن پلیس یه طرف که همه میدونستن موتوری مقصر بوده و یهو بعدا گفتن بابا مقصر شد!! ( آره موتوری از پشت زد به ماشین و هر خری میفهمه موتوری مقصره) یهو بابا گیر یه قاضی مزخرف افتاد! و بدون قبول کردن سند، انداختش زندان! (قاضی برای جرائم غیر عمد میتونه تا ۱۰_۱۲ روز بررسی سند و این مسخره بازیا، متهم رو توی زندان نگه داره! یه همچین چیزایی) من اونموقع مسافرت بودم و نتونستم آتیش بیارم و داداشام هم خیلی کارا کردن. قاضی لج کرد و بابا رفت زندان. خیلی همه نگران بودن بخاطر آرومی و مظلومی بابا.
همون شب اول ، دوست داداشم که کارمند زندان بود، زنگ زد. گفت خیالتون راحت، باباتون تا اومد توی بند، دو نفر از کله گنده ها ظاهرا میشناختنش و احوالپرسی کردن و جاش راحته. ۷-۸ روز بعد سند رو قبول کردن و بابا آزاد شد.
۲. پنج سال بعد ، من و بابا سوار ماشین از کرج میومدیم سمت تهران، نزدیکای میدون آزادی، یه ماشینه از بغل اومد لایی بکشه ، زد به آینه. بابا همون اول بهم گفت تو بشین. منم به تقلید از بابا، آروم و مظلوم نشستم. بابا رفت پایین ، خیلی اروم،، یهو اون طرف با حالت حق به جانب پیاده شد. دستش به بابا خورد. منم پیاده شدم 
سه ساعت بعد کلانتری ۱۰۸ نواب بودم، بابام وساطت کرد و طرفین رضایت دادیم و رفتیم. مرتیکه چنگ انداخته بود روی گردنم. ولی دستش شکسته بود.
۳. سال بعدش که نوبت من شد که برم زندان، یه شهر دیگه بودم. همون اول پسرعموم اومد دم زندان، بهش گفتم «اگه زنگ زدی بابام اینا، یجوری بگو که دو روز دیگه بیرونه ، که نگران نشه و یهو بیاد»
داشت میخندید، بهم گفت «آره زنگ زدم، گفتم عمو نگران نباش، من هستم بعدش بابات گفت: نه بابا، اون از پس ِ خودش بر میاد، فقط بهش بگو این دو روز آروم باشه» 
یه همچین درک متقابلی داشتیم :-))
.
* گفتم یه کم از فضای کرونامه بیام بیرون که یه کم فضا عوض شه :-) نمیخوام دیگه مداوم درموردش بنویسم. خداروشکر خوبم. شاید چند روز یه بار یه متن یا وویس درمورد اوضاع کرونامه بگم.
** بعضی بلاگ ها مثل حاج مهدی قمی و آقاگل عزیز ، حرکت های فعالانه خوبی زدن. بریم شرکت کنیم. رستاک هم کلی پادکست خوب معرفی کرده که خودمم چند تاییشو مرتب گوش میدم‌.
***
مجددا روز پدر مبارک، خدا همه باباها رو حفظ بکنه. راستش مورد ۲ رو تاحالا برای هیچکس تعریف نکرده بودم. بین من و بابا بود. خودش گفت چیزی نگو مامان ناراحت میشه. منم دیگه کلا نگفتم. الان یهو یادش افتادم. به روم نیارین. همه میدونن آدم آروم و دوستداشتنی ای ام D:

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ite of the rider ali.enjavi Became global. طراحی سایت در اصفهان Duane جریان دانلود فیلم و سریال خارجی ، دانلود آهنگ ، اخبار ورزشی ناب ترین آرامبخش بلاگ مطالب خواندنی دیجیتال مارکتینگ تور های لحظه آخری